خشم؛ چرا بزرگسالان بعضی موقعها شبیه بچهها رفتار میکنند – بخش دوم
در ادامه مقاله گذشته میخواهیم به این موضوع بپردازیم که چرا گاهی اوقات افراد بالغ، در هنگام تجربه خشم، مانند کودکان رفتار میکنند.
چرخهای از یک سری اتفاقات، از آزار و اذیت یا ناامیدی، تا عصبانیت و خشمگین شدن، احساس آسیب پذیری در کودک را کاهش میدهد.
از این جهت آنها از توجه نسبت به ارزیابی انتقادی والدین شانه خالی میکنند، خشم تلافی جویانه ای که آنها را از هرگونه احساس گناه و شرمساری و هر چیز دیگری که مجبور به تحملش هستند، نجات میدهد.
چالش برانگیزترین – و در عین حال قدرتمندترین راه حل
حالا در قبال همه اینها چه کاری باید انجام داد؟
از این گذشته، کسی که رفتار چالش بر انگیز دارد (هرچند به ظاهر توهین آمیز) از طرف کودک یا یک فرد بزرگسال ممکن است اتفاق بیفتد، بندرت میتوانیم از راه واکنشهای تهاجمی برای مشکلات ارتباطی راه حلی بیابیم.
سرزنش کردن یا احساس سرافکندگی دادن به دیگری ممکن است به شما کمک کند تا بتوانید چیزی را تحت کنترل خود در آورید ، اما به طور معمول تعارض و تنش را کاهش نمیدهد.
چه بسا باعث بدتر شدن اوضاع و شدت گرفتن تنش هم میشود.
در این پست، فقط یک پیشنهاد در مورد چگونگی جلوگیری و یا فراتر رفتن از بغرنجهای ایجاد شده توسط این احساس بسیار آتشین ارائه می دهم (اگرچه در مجموع، بسیاری از پستهای من در این زمینه مجموعهای گسترده از راهحلها را نشان میدهد).
مسلماً، اجرای این روش از درمان خاص آسان نیست.
اما اگر بتوانید خود را در این مورد پیشرفت دهید – و با اشتیاق، حساسیت و مراقبت واقعی آن را اجرا کنید – میتواند برایتان فوق العاده قدرتمند و تاثیر گذار باشد.
همه چیز با این درک شروع میشود که خشم یک احساس محافظتی است که با درک دوگانه آسیب پذیری و تهدید ظاهر میشود.
در لایه پنهان محافظت کننده و آسیبپذیر عصبانیت (درست مانند یک همدست) احساساتی مانند ترس، غم، درماندگی و تحقیر وجود دارد. از این رو این آسیبها و اضطرابها در وهله اول منبع خشم شما هستند.
و از آنجا که عصبانیت به راحتی این احساسات بسیار ناراحت کننده را سرپوش میگذارد، مگر اینکه بتوانید آنها را دقیقاً بشناسید و از پس آنها برآیید، تحریکات محسوسی که باعث ناراحتی شما میشوند شما را مجبور میکنند که دوباره – و دوباره – به خشم خود برگردید و رفتاری خشونتآمیز داشته باشید.
از آنجا که ممکن است واکنشهای دفاعی نفسانی شما عادی باشد، تا زمانی که به این تردیدهای قدیمی خود ادامه ندهید، به این درک خواهید رسید که، برای محافظت از این احساسات هنوز هم شکننده، همچنان باید رفتاری توأم با خشم و عصبانیت از خود نشان دهید.
اما آگاه باشید، در چنین مواردی، درک به خودی خود، فقط یک چیز پوچ و کاری ابلهانه است. و در نهایت هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
آنچه لازم است انجام دهید این است، با شخصی که احساسات شما را جریحهدار کرده و باعث عصبانیت شما شده است روبرو شوید ( هر چند به طور تصادفی) یا کسی که حرفها و رفتارش باعث ایجاد ناامنی و یادآور حسهای بد گذشته در شما شده است روبرو شوید.
دلیل اینکه پذیرفتن این مسئله بسیار دشوار است این است که مستلزم آن است که حساسیت خود و میزان ظرفیت خود برای پذیرش تقصیراتتان را بسنجید.
و آن را در روابط خود عملی سازید (این دقیقاً همان چیزی است که تاکنون عصبانیت “با قدرت دادن” شما از آن محافظت میکند!).
و برای بیشتر ما، چنین اعترافی بلافاصله احساس آسیب پذیری ما را افزایش میدهد، و با اعتراف به آنها، تأثیر قابل توجهی که بر ما خواهند داشت را متوجه خواهیم شد.
بنابراین – رک و پوست کنده – نیازمند عزت نفسی قوی و قدرت درونی مقاومی هستیم تا بتوانیم با وجود هر نقصی که داریم رفتار درستی داشته باشیم.
از طرف دیگر، اگر در حالت هیجان عاطفی قرار دارید، رویکرد شما دو سویه خواهد بود – هرچند دشوار.
در اینجا لازم است آسیب پذیری خود را نشان دهید، اجازه دهید خود را کوچک کنید، و به شخص اعتراف کنید که احساسات شرم آور یا سرزنش کننده شما را آزار میدهد.
ممکن است به آنها پیشنهاد دهید – البته از روی تردید و دودلی، زیرا نمیخواهید با ایجاد فضای”روانکاوی” بیشتر آنها را تحریک به انجام کاری نمایید – که شاید علاوه بر عصبانیت، احساس بدی هم داشته باشند زیرا احساس میکنند توسط شما درست فهمیده نشدهاند یا شما با دقت به آنها گوش ندادهاید یا اینکه آنچه گفتید باعث شد آنها احساس تنهایی یا رها شدن داشته باشند- شاید به این دلیل که اخیراً خیلی مورد توجه شما قرار نگرفتهاند و آن طور که باید درک نشدهاند.
یا اینکه انتقادات شما از آنها ترس از نوعی عدم کفایت را در آنها به وجود آورده است – اینکه به اندازه کافی خوب نبودهاند، یا شایستگی لازم را نداشتهاند که بخواهید توجه کافی به آنها داشته باشید.
آنها با داد و فریاد و بلند کردن صدایشان روی شما به نوعی درخواست عاجزانهای برای ترغیب غیر مستقیم شما دارند، که آنها را تحت حمایت، و مهربانی خود قرار دهید.
به طور خلاصه، شما سعی دارید با پرسیدن آنچه در پشت این رفتار نهفته است، به آنها کمک کنید تا لایههای پنهانی خشم خود را شناسایی کنند و دلیل رفتارشان را بگویند.
از زخمها و آسیبهای روانی دوران کودکی آنها چه میدانید؟
(مطمئن باشید که، هر یک به نوعی ، آسیب دیدههایی هستند که در ظاهر سالم به نظر میرسند!)
امیدوارم که آنها قبلاً برخی از آزارهای روانی قدیمی خود را با شما در میان گذاشته باشند، که قطعاً آغاز صحبت شما برای موضوعات بعدی خواهد بود، زیرا صحبت کردن با صدای بلند میتواند نشانهای از آسیب آنها در دوران کودکیشان باشد، که نسبت به آن حساسیت ویژهای دارند.
مثلاً در گذشته، هر زمان نیازهای خود را بیان میکردند، یا مرتکب اشتباه میشدند، یا رفتار نادرستی از خود نشان میدادند، چگونه ممکن است بپذیرند که همیشه مورد تحقیر واقع میشدند، یا حتی مورد بیاعتنایی و بیاحترامی قرار گرفتهاند.
یا گاهی به طور کامل نادیده گرفته میشدند.
روشن بیان کنید که قصد ندارید خشم آنها را به چالش بکشید یا قصد توجیه یا دفاع از چیزی را ندارید.
در درک بهتر آن فقط به کمک نیاز دارید. فقط در این صورت است که میتوانید مهربانی و دلسوزی خود را به آنها نشان دهید، که این به تنهایی میتواند احساس از دست رفته امنیت رابطه آنها را بازگرداند.
بیش از هر چیز دیگر، همه ما باید در روابط خود احساس امنیت داشته باشیم.
بنابراین میتوانید راحت فرض کنید که هر آنچه گفتید یا انجام دادید میتواند تهدیدی برای این احساس حیاتی بوده باشد.
اگر فردی که با او مشکل دارید، جسارت دیدن و کنار آمدن با مشکلاتش را دارد، مانند دیدن دردها و ترسی که در وجود اوست – و در نهایت قادر به رفع این مشکلات در درون خود است- او واقعاً به شما احتیاج دارد که نقش والد پرورشی را بازی کنید و حمایتگر باشید.
و سرانجام، این فقط یک نقش بازی کردن است. بنابراین، فراتر از گفتههای خود، آیا میتوانید آنها را واقعاً بپذیرید – علی رغم هرگونه محدودیت یا کاستی که ممکن است داشته باشند؟
و بیشتر، آیا میتوانید “کودک زخمی” را که درست در زیر عصبانیت “قدرت تو خالی” (و بدون شک، آزار دهنده) آنها میلرزد، دوست داشته باشید؟
و صرف نظر از این واقعیت که ممکن است این عصبانیت اغراق آمیز، غیرموجه – یا حتی توهینآمیز احساس شود؟
اگر میتوانید به اندازه کافی همدل و “باهوش” باشید تا واقعاً آسیبی که به آنها رسیده را مورد توجه قرار دهید (علیرغم اینکه عصبانیت باعث آزار شما شده است!)، چنین مهربانی قلبی میتواند یک نیروی درمانی قوی در زندگی آنها باشد.
و در واقع، این همان چیزی است که با گذشت زمان، هر دوی شما را قادر میسازد هر زخم عاطفی که از گذشته باقی مانده است را التیام دهید.
زیرا هیچ چیز بیش از عشق ورزیدن و همدلی، قادر نیست آن خشمی که در لایه پنهانی همچون زهری گزنده در وجود شما یا شریک زندگیتان لانه کرده را – از بین ببرد.