ما در مقالات گذشته بلاگ مرکز مشاوره بینش نوین به بررسی بخشهای مختلف اختلال شخصیتی خودشیفته پرداختهایم.
فردی که یک خودشیفته را دوست دارد دائم از خود میپرسد که آیا او هم مرا دوست دارد یا نه؟
به صورت تجربی میدانیم که رابطه عاطفی با فرد خودشیفته انصافاً کار بسیار سختی است.
افراد عمیقاً دچار دوگانگی عشق و رنج هستند، میخواهند در رابطه بمانند و از طرفی هم میخواهند رابطه را ترک کنند. اختلال شخصیتی خودشیفته سبب میشود که افراد احساس بیاهمیتی و حقارت زیادی تحمل کنند، هرچقدر رابطه شما با این افراد نزدیکتر باشد طبیعی است که این احساسات ناخوشایند عمیقتر خواهد بود.
آنها دائماً ادعا میکنند که شما را دوست دارند اما آیا واقعیت را میگویند؟
عشق در مقابل رمانس
یک فرد نارسیست در اوایل رابطه ممکن است به شما ابراز علاقه کند و این باور را ایجاد کند که واقعاً علاقه خاصی به ما دارد. اما به گفته روانکاوان، چیزی که تجربه میکنیم عشق واقعی نیست بلکه فرافکنی و پروجکشن ما به حساب میآید. در واقع ما او را آن گونه که میخواهیم میبینیم نه آن طور که واقعاً است. بیشتر افراد خودشیفته رابطه را مانند بازی میبینند که باید در آن پیروز شوند. آنها برای رسیدن به این موفقیت از هر روشی استفاده میکنند. نباید فراموش کنیم که افراد نارسیست مهارتهای اجتماعی قدرتمندی دارند و به وسیله آنها به راحتی میتوانند بر روی دیگران تأثیر بگذارند.
آنها به راحتی میتوانند فردی رومانتیک، دوست داشتنتی و جذاب به نظر برسند و به خوبی نقش یک عاشق دلباخته را ایفا کنند. جالب است بدانید که در درجات بالای اختلال شخصیتی خودشیفته شاهد این موضوع هستیم که فرد دائماً مشغول دروغگویی برای به دست آوردن چیزی است که میخواهد.
اما زمانی که کارش به پایان رسید شروع به تخریب شخصیت طرف مقابل میکند.
اما علاقه نارسیسم زمانی که رابطه نیازمند نزدیکی و شناخته بیشتر است، آرام آرام کمرنگ میشود.
بسیاری از آنها به سختی میتوانند حتی یک رابطه ۶ ماه را حفظ کنند. برای آنها حفظ قدرت به مراتب اهمیت بیشتری از صمیمیت دارد. ما میدانیم بخشی از یک رابطه صمیمانه و عاطفی این است که دو طرف بتوانند آسیبپذیری خود را نشان دهند. اما زمانی که طرف مقابل شما فردی است که از اختلال شخصیتی خودشیفته رنج میبرد، نشان دادن آسیبپذیری با تبعات سنگینی همراه خواهد بود.
آنها از ضعفهای شما سو استفاده میکنند و دائماً احساس حقارت را در شما تقویت میسازند.
عشق چیست؟
ما باید درک کنیم که عشق به معنای رمانس نیست. متأسفانه بارها دیدهایم که افراد وابستگی را نوعی عشق تفسیر میکنند که کاملاً اشتباه است. به گفته آریستول، عشق را خیرخواهی برای دیگری توصیف میکند. اما در روانشناسی دوست داشتن دیگری یعنی:
دوست داشتن او به عنوان فردی مجزا و دوست داشتن او به خاطر هر آنچه که هست.
اریک فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن میگوید که عشق نیازمند ایجاد دانش، مسئولیت، و تعهد است. ما باید مشتاقانه به سوی درک نیازها، خواستهها و احساسات طرف مقابل گام برداریم و از آنها حمایت کنیم. ما از شادی آنها لذت میبریم و از ناراحتی آنها غمگین میشویم.
انجام تست های روانشناسی عشق و رابطه عشقی
عشق سبب میشود که زندگی و رشد طرف مقابل برای ما اهمیت زیادی پیدا کند. ما تلاش میکنم تا به تجربیات احساسی آنها نزدیک شویم و دنیایشان را لمس کنیم. یادمان باشد که همدلی در جای جای رابطه عاشقانه دیده میشود.
اما برگردیم سراغ اختلال شخصیتی خودشیفته. در کتاب DSM-V که مهمترین مرجع تشخیص اختلالات روانی به شمار میرود، یکی از ویژگیهای اختلال شخصیتی خودشیفته را عدم توانایی در درک احساسات دیگران یا همدلی در نظر میگیرد. بنابراین میتوانیم اینگونه توضیح دهیم که به دلیل عدم توانایی به درک احساسات، نارسیسم سبب میشود که فرد نتواند ارتباط عمیق قلبی با دیگران برقرار کند.
نتیجهگیری
افرادی که عاشق خودشیفتهها میشوند، دائماً تشنه ابراز عشق طرف مقابل هستند. خودشیفته ممکن است گاهی فاصله گیر یا خشن و سرزنشگر باشد. او ممکن است گاهی نگران شما شود و بهتان کمک کند.
ما باید درک کنیم که افرادی که از اختلال شخصیتی خودشیفته رنج میبرند، به دلیل آسیبهای زیادی که در کودکی به آنها واردشده دچار مشکلات اینچنینی شدهاند. آنها هم میتوانند احساس کنند و آنها هم میتوانند احساسات دیگران را درک کنند. اما آسیبهای گذشته همیشه مانع این موضوع میشود که تجربیات به صورت کامل و سازنده اتفاق بیفتد.
بنابراین ما باید درک کنیم که خودشیفتگی مانند یک لایه محافظ سفت و سخت، مانع تجربه عمیق انسانی مانند عشق میشود. این بدان معنا نیست که فرد توانایی عاشق شدن را ندارد. بنابراین باید به این افراد کمک کنیم تا با تغییر حال بد خود، بتوانند احساسات عمیقی را تجربه کنند.
زمانی که حال بد انسان عوض میشود، روابط نیز تغییر میکند و به سوی پیشرفت گام بر میدارد.
ما به خوبی میدانیم که اختلال شخصیتی خودشیفته یکی از شایعترین انواع اختلالات است و باید درمان بشود.