توسعه روابط بین الملل

درمان متمرکز بر هیجان (EFT) در سال های اخیر تکامل یافته است تا تأثیر قابل توجهی در زمینه روان درمانی داشته باشد. محبوبیت روزافزون آن و حمایت فزاینده از اثربخشی آن با طیف گسترده ای از مشکلات، EFT را به یک رویکرد مهم برای درمان روان درمانی تبدیل کرده است. درمان متمرکز بر احساسات یک درمان انسانی با پشتیبانی تجربی است که احساسات را به عنوان محوری در عملکرد انسان و تغییرات درمانی مهم می‌داند. EFT شامل یک سبک درمانی است که هم دنبال کردن و هم هدایت فرآیند تجربی مشتری را ترکیب می کند و بر اهمیت مهارت های ارتباطی و مداخله ای تأکید می کند. عواطف را به عنوان مبناي اساسي تجربه انساني در نظر مي گيرد، در حالي كه اهميت معناسازي را تشخيص مي دهد، و عاطفه و شناخت را به طور جدانشدني در هم تنيده مي داند.

EFT پیشنهاد می کند که احساسات خود دارای یک پتانسیل انطباقی ذاتی هستند که در صورت فعال شدن می تواند به مراجع کمک کند تا حالات عاطفی مشکل ساز یا تجربیات ناخواسته خود را تغییر دهد. این دیدگاه از احساسات مبتنی بر این دیدگاه است که اکنون از پشتیبانی تجربی زیادی برخوردار شده است، که احساس در هسته آن یک سیستم ذاتی و سازگار است که برای کمک به بقا و شکوفایی ما تکامل یافته است.

احساسات با ضروری ترین نیازهای ما مرتبط هستند. آنها به سرعت ما را در مورد موقعیت های مهم برای رفاه ما آگاه می کنند. آنها همچنین ما را آماده و راهنمایی می کنند تا در جهت رفع نیازهایمان اقدام کنیم. افراد و زوج‌ها از درمان با کمک یک رابطه همدلانه با درمانگرشان سود می‌برند، که به دنبال کمک به آنها برای شناسایی، تجربه، کاوش، درک، تغییر و مدیریت انعطاف‌پذیرتر احساساتشان است. در نتیجه، افرادی که تحت درمان EFT قرار می‌گیرند، قوی‌تر می‌شوند و در دسترسی به اطلاعات مهم و معانی مربوط به خود و دنیایشان که احساسات حاوی آن است، مهارت بیشتری پیدا می‌کنند و در استفاده از آن اطلاعات برای زندگی با نشاط و سازگاری مهارت بیشتری پیدا می‌کنند.

نکاتی چند در مورد نورو ساینس و هیجان

 

 

در سطح پایه اغلب اعمال و رفتارها ؛هیجانات شکل تطابقی پرازش اطلاعات و  امادگی برای عمل  در افراد برای پاسخ دهی به شرایط محیطی هستند(فریجیدا؛1986؛گرینبرگ و پایوی؛1997؛گرینبرگ و سافران؛1987؛ لانگ 1995).

بر اساس تعدادی از نظریات هیجان؛یکی از مهترین(و البته نه تنها)منبع هیجان در  سطح فیزیولوژیکال ارزیابی پنهانی ست که در تقابل شرایط و محیط با اهداف ؛ نیازها و موارد حایز اهمیت فرد صورت میپذیرد.(فریجیدا؛1986؛اواتلی و جنکینز ؛1992). بنابر این اهمیت هیجانات در این ست که افراد را از ارضا و یا صدمات ارزشها ؛نیازها و یا اهدافشان در محیط آگاه میسازد(فریجیدا؛1986)همچنین هیجانات بر نحوه پردازش افراد تاثیر میگذارد( داماسیو 2003)

 

تحقیقات اخیر نشان داده دیدگاه اینکه هیجان پس از شناخت فرم میگیرد ؛ بوضوح ناکافیست(لی داکس ؛1996؛زاجانک؛ 2000)هیجان غالبا میتواند مقدم بر شناخت شکل بگیرد و مهمتر از ان؛ به شکل کاملی در پردازش اطلاعات نقش دارد.(فورگاس؛2000؛گرینبرگ؛2002؛گرینبرگ و سافران 1987)

تاکر و دیگران( 2003) نشان دادن که تصمیمات ارزیابانه با بخدمت گرفتن  تاثیرات انگیزشی و معنایی درون شبکه لیمبیک شکل میپیذرد و این تاثیرات در شکل گیری فرایند تصمیم گیری در نواحی نیو کورتیکال مغز به شکل عمیقی دخیل ست.شناخت و هیجان در نهایت به شکل نفوذ ناپذیری در هم ادغام شده به شکلی که اغلب شناخت در خدمت اهداف عاطفی قرار میگیرد.

 

لی دوکس(1996) بیان داشت که دو راه کاملا متفاوت برا ایجاد هیجان وجود دارد. یک راه  که او انرا”راه تحتانی” نامید ؛هنگامیست که امیگدال خطر محیطی را تشخیص میدهد و پیام اشفتگی فوری را به مغز و بدن مخابره میکند. راه دیگر که کند تر میباشد را “راه فوقانی” نامید که اطلاعات مشابه را از تالاموس به نیو کورتکس مخابره میکند؛جایی که به پردازش جزییات بیشتری نیاز است.

چون سرعت  انتقال  اطلاعات راه اول دو برابر راه دوم میباشد؛قسمت تفکر مغز اغلب قادر نخواهد شد که به موقع پاسخ هیجانی را متوقف کند. بنابراین واکنشهای هیجانی خودکار همانند عقب پریدن به هنگام دیدن یک مار ؛پرخاشگری به یک همسر بی توجه ؛ فریاد کشیدن بر سر یک کودک نافرمان و یااحساس اب شدن و به زمین فرو رفتن به هنگام شرم اغلب قبل از اینکه بتوان انرا متوقف کرد ؛ روی خواهد داد.

عناصر تشکیل دهنده EFT

دوعنصر اساسی درمانهای هیجان محور مبتنی بر نظریه دلبستگی و تنظیم هیجانیست که به مختصر شرح داده خواهد شد

 

 

اصول اساسی نظریه دلبستگی

دلبستگی یک نیروی انگیزشی ست:            جستجو کردن و حفظ تماس با افراد مهم دیگر؛یک اصل درونی؛بنیادین و انگیزشی در انسانها در سراسر طول حیات  محسوب میشود.دلبستگی و هیجانات مرتبط با ان از ویژگی هتی اصلی روابط صمیمانه محسوب میشوند که قلب موضوعات برای زوج درمانگران قلمداد میشود.این دیدگاه نظری از شواهد موید بین فرهنگی فراوانی بهره میبرد(وان ایجزندرون و ساگی ؛1999)

وابستگی ایمن ؛مکمل خود مختاریست:        بنا بر نظریه دلبستگی موضوعی به عنوان استقلال کامل از دیگران یا وابستگی بیش از حد به انها وجود ندارد(برتوروتن و مون هولاند؛1999) تنها وابستگی اثر بخش و یا غیر اثر بخش است که وجود دارد.هرچه ما به شکل ایمن تری با هم پیوند داشته باشیم ؛میتوانیم مستقل و متفاوت تر باشیم. از این دیدگاه سلامتی یعنی حفظ یک احساس درک شده از وابستگی درونی تا خود کفایی و منفک بودن از دیگران ii)سو جانسون؛2004)

 

دلبستگی یک فضای ایمن و اساسی را فراهم میکند:       تماس با نشانه های دلبستگی یک ساز و کار بقای درونی ست.حضور یک نشانه دلبستگی که بطور معمول در قالب والدین؛فرزندان؛همسران و عشاق تجلی پیدا میکند؛فراهم کننده راحتی و ایمنی ست.عدم دسترسی ادراکی به این قبیل نشانه های دلبستگی سبب ایجاد اشفتگی میشود.نزدیک بودن به یک فرد مورد علاقه سبب تسکین سیستم عصبی میگردد( شور؛ 1994)

دلبستگی یک مبنای ایمن را برای اکتشاف مهیا میسازد:        دلبستگی یک مبنای ایمن را فراهم می سازد که افراد از طریق ان می توانند به اکتشاف دنیای خود پرداخته و سازگارترین پاسخ را به محیط خود نشان دهند. وجود یک چنین مبنایی سب تشویق فرد برای اکتشاف و باز بودن شناختی نسبت به اطلاعات جدید می شود(میکو لینسر؛1997)دلبستگی ایمن موجب ارتقای خود باوری لازم برای مخاطره جویی ؛یادگیری و تطابق و به روز رسانی الگوهای خود؛دیگران و دنیای میگردد که به تبع ان سازگاری با بافتهای جدید تسهیل می شود(فوناگی و تارگت؛ 1997)هنگامی که روابط این حس دلبستگی را برای فرد به ارمغان میاورد ؛ انها از توان بالاتری برای برقراری روابط با دیگران و جلب حمایت انها و مقابله با تعارضها و استرس ها برخوردار میشوند. نیاز به یک پیوند هیجانی ایمن با یک شریک ؛ پیوندی که ارایه گر یک بهشت ایمن باشد؛درونمایه اصلی آشفتگی زوجها و فرایند ترمیم اثر بخش روابط را تشکیل میدهد.(سو جانسون,2004)

در دسترس بودن هیجانی و پاسخگویی عامل ایجاد پیوند میباشد:       هیجان موجب فعال سازی و سازماندهی رفتارهای دلبستگی میگردد.به طور روشنتر مظاهر ایجاد پیوندهای ایمن چیزی جز در دسترس بودن هیجانب و پاسخگویی نمی باشد. از دیدگاه دلبستگی هرگونه پاسخی (حتی خشم) بهتر از عدم پاسخ ست. هیجانات به ما و دیگران میگویند که انگیزه ها و نیازهایمان چیست. آنها ضرباهنگ اهنگ دلبستگی هستند.(جانسون؛1996)

هراسها و ابهامها موجب فعال شدن نیازهای دلبستگی می شوند:       هنگامی که پیوند دلبستگی فرد چه بدلیل رویدادهای اسیب زا و چه ابعاد منفی زندگی روزمره هم چون استرس ؛ بیماری یا هر گونه حمله به امنیت خود ؛مورد تهدید قرار میگیرد؛عواطف نیرومندی بروز مینماید و نیازهای دلبستگی برای ارامش و پیوند برجسته تر می شوند.این نظریه به زوج درمانگر  برای چگونه تهدیدگر بودن یک رویدادخاص مثل عشوهگری در یک مهمانی ؛ یا یک دوره کوتاه  فاصله گرفتن در زمان نیاز؛برای یک رابطه و شروع یک مارپیچ رو به پایین اشفتگی کمک میکند.(جانسون ؛2004)

فرایند استرس جدایی قابل پیش بینی است:            چنانچه رفتارهای دلبستگی نتواند باعث برانگیختن یک پاسخ تسلی بخش و تماس از جانب مظاهر دلبستگی شوند؛ یک فرایند اعتراض خشمگینانه ؛چسبیدن؛افسردگی و باس روی خواهد داد که در نهایت به جدایی(detachment)خواهد انجامید.افسردگی یک پاسخ طبیعی به فقدان پیوند ست. بالبی بیشتر وقتهاخشم را در روابط نزدیک تلاشی برای برقراری پیوند با یک مظهر دلبستگی غیر دسترس می داند. او بین این خشم ناشی از امید و خشم ناشی از یاس که قهری و شدید است تمایز می گذارد. در روابط ایمن اعتراض به عدم دسترس بودن به رسمیت شناخته شده و پذیرفته میگردد.(بالبی؛ 1988)

تعداد نامحدودی از اشکال نا ایمن مشارکت قابل شناسایی است:         تعداد شیوه های مقابله ی انسان با عدم پاسخگو بودن مظاهر دلبستگی؛ نامحدود است.ظاهرا پاسخهای دلبستگی در امتداد دو بعد اضطراب و اجتناب سازماندهی میشوند. (فرالی و والر؛1998) شکلهای عادت شده ی نا ایمن درگیری را می توان از طریق روابط جدید اصلاح کرد. انها هم چنین می توانند روابط فعلی را شکل دهند.انها در بر دارنده ی پاسخهای رفتاری خاص برای تنظیم هیجانها و حمایت از خود در قبال طرد و رهاشدگی  و طرحواره های شناختی یا الگوهای فعال از خود و دیگری هستند(جانسون ؛2004)

دلبستگی در بردارنده ی الگوهای فعال خود و دیگری است این الگوها حاوی باورها ؛ اهداف و راهبردهایی دلبستگی بوده و طور قوی با هیجانات؛ در هم تنیده شده اند.الگوهای فعال شکل یافته ؛بسط می یابند و تداوم پیدا می کنند و مهم تر از همه برای زوج درمانگران؛ از طریق ارتباطات هیجانی تغییر میابند

انزوا و فقدان به طور ذاتی اسیب زا هستند:  نظریه دلبستگی به عنوان یک نظریه اسیب به ما برای درک پیامدهای سنگین رنجشهایی همانند طرد شدگی و رها شدگی ادراکی از سوی فرد مورد علاقه کمک مینمایند. زوجهای اشفته ای که با درماندگی و اسیب زای ناشی از انزوا و فقدان روبرو هستند به موضع گیری های فرار؛ جدال یا تسلیم رو میاورند که مشخصه ی پاسخهای ارایه شده به استرس اسیب زا هستند