تاریخچه

EFT در اواسط دهه 1980 به عنوان رویکردی برای کمک به زوج ها آغاز شد. رویکردهای دوره EFT در ابتدا توسط سو جانسون و لس گرینبرگ در سال 1985 فرموله و آزمایش شد، و اولین کتابچه راهنمای زوج درمانی متمرکز بر هیجان در سال 1988 منتشر شد.

برای توسعه این رویکرد، جانسون و گرینبرگ شروع به بررسی ویدیوهای جلسات زوج درمانی کردند تا از طریق مشاهده و تجزیه و تحلیل وظایف، عناصری را که منجر به تغییر مثبت می شوند، شناسایی کنند. آن‌ها در مشاهدات خود تحت تأثیر روان‌درمانی تجربی انسان‌گرایانه کارل راجرز و فریتز پرلز قرار گرفتند، که هر دوی آن‌ها (به روش‌های مختلف) به تجربه عاطفی لحظه حال به دلیل قدرت آن در ایجاد معنا و هدایت رفتار ارزش می‌دادند. جانسون و گرینبرگ نیاز به ترکیب درمان تجربی با دیدگاه نظری سیستمی را دیدند که معناسازی و رفتار را نمی توان خارج از کل موقعیتی که در آن رخ می دهد در نظر گرفت.

در این رویکرد “تجربی – سیستمیک” به زوج درمانی، مانند سایر رویکردهای درمان سیستمیک، مشکل به عنوان تعلق نه به یک شریک، بلکه به الگوهای تقویت کننده چرخه ای تعامل بین شرکا در نظر گرفته می شود. هیجان نه تنها به عنوان یک پدیده درون فردی، بلکه به عنوان بخشی از کل سیستم که تعاملات بین شرکا را سازماندهی می کند، تلقی می شود.

در سال 1986، گرینبرگ تصمیم گرفت “تلاش های خود را بر توسعه و مطالعه یک رویکرد تجربی برای درمان فردی متمرکز کند”. گرینبرگ و همکارانش توجه خود را از زوج درمانی به روان درمانی فردی معطوف کردند.

آنها به تجربه هیجانی و نقش آن در خودسازماندهی فردی پرداختند. گرینبرگ، رایس و الیوت (1993) با تکیه بر نظریه های تجربی راجرز و پرلز و دیگران مانند یوجین گندلین، و همچنین بر اساس کار گسترده خود در مورد پردازش اطلاعات و نقش تطبیقی ​​احساسات در عملکرد انسان، کتابچه راهنمای درمانی با اصول متعددی که به وضوح برای آنچه آنها فرآیند تجربی نامیدند مشخص شده استرویکرد به تغییر روانی الیوت و همکاران (2004) و گلدمن و گرینبرگ (2015) رویکرد فرآیندی-تجربی را بیشتر گسترش داده اند و دستورالعمل های دقیقی از اصول و روش های خاص مداخله درمانی ارائه کرده اند. گلدمن و گرینبرگ (2015) نقشه های فرمول بندی موردی را برای این رویکرد ارائه کردند.

جانسون به توسعه EFT برای زوج ها ادامه داد، نظریه دلبستگی را با رویکردهای سیستمی و انسان گرایانه ادغام کرد، و به صراحت درک نظریه دلبستگی را از روابط عشقی گسترش داد. مدل جانسون سه مرحله اصلی و نه مرحله و دو مجموعه مداخله را حفظ کرد که هدف آنها تغییر شکل پیوند دلبستگی است: یک مجموعه مداخلات برای ردیابی و بازسازی الگوهای تعامل و دیگری برای دسترسی و پردازش مجدد احساسات. هدف جانسون ایجاد چرخه‌های مثبت تعامل بین فردی است که در آن افراد قادر به درخواست و ارائه راحتی و حمایت از دیگران امن هستند و تنظیم هیجانات بین فردی را تسهیل می‌کنند.

گرینبرگ و گلدمن (2008) گونه ای از EFT را برای زوج ها ایجاد کردند که حاوی عناصری از فرمول اولیه گرینبرگ و جانسون است اما چندین مرحله و مراحل را اضافه می کند. گرینبرگ و گلدمن 3 بُعد انگیزشی (1) دلبستگی، (2) هویت یا قدرت، و (3) جذابیت یا دوست داشتن را مطرح می کنند که بر تنظیم هیجان در روابط صمیمانه تأثیر می گذارد.